بیوگرافی باروخ اسپینوزا (زندگینامه بزرگان)
باروخ اسپینوزا، فیلسوف مشهور هلندی بود که ایدئولوژی های رادیکال او پایه و اساس مکتب اسپینوزیسم را بنا نهاد. اسپینوزا در میان اکثر فلاسفه با نفوذ و خردگرایان قابل توجه از قرن هفتدهم قرار داشت.
در نوشته های او مسائل مهم متافیزیک به وضوح بیش از هر اندیشمندی از زمان افلاطون نشان داده شده است. اندیشه او تعهد به تعدادی از اصول ماوراء الطبیعه و معرفتی دکارتی را با عناصری از رواقیسم باستان، هابز و عقل گرایی یهودیان قرون وسطی ترکیب می کند.
دیدگاه های بسیار طبیعی باروخ درباره خدا، جهان، انسان و دانش، زمینه ساز فلسفه اخلاقی با محوریت کنترل اشتیاق است که منجر به فضیلت و خوشبختی می شود. ما قصد داریم تا در این مطلب به معرفی زندگی نامه باروخ اسپینوزا، یکی از برجسته ترین نمایندگان عقل گرایی بپردازیم.
عکس باروخ اسپینوزا
باروخ اسپینوزا کیست؟ باروخ اسپینوزا یا بندیکت دِ اسپینوزا، یکی از متفکران اولیه روشنگری و از بزرگترین افراد شناخته شده خردگرایان فلسفه بود که با الهام از ایده های نوآورانه رنه دکارت، به یک شخصیت فلسفی برجسته عصر طلایی هلند تبدیل شد.
اسپینوزا در جامعه یهودی پرتغالی در آمستردام پرورش یافت. او ایده های بسیار بحث برانگیزی در مورد اصالت کتاب مقدس عبری و ماهیت الهی ارائه داد. مقامات مذهبی یهود علیه او حکم صادر کردند و باعث شدند که وی در ۲۳ سالگی، عملاً توسط جامعه یهودی و خانواده خود، اخراج و از او دوری شود.
معاصران او را غالباً “ملحد” می نامیدند، اگرچه اسپینوزا در هیچ کجای کار خود بر علیه وجود خدا استدلال نمی کرد. قبل از اینکه ملحد خوانده شود؛ کلیسای کاتولیک کتاب های او جزء کتاب های ممنوعه دانست و پروتستان های هلندی، کتب او را سوزاندند.
عقایدش باعث شد افراد زیادی از او کینه به دل بگیرند و حتی به جانش سوء قصد کنند؛ اما اسپینوزا جان به در برد و پس از آن از آمستردام فرار کرد. اثر بزرگ فیلسوف، کتاب “اخلاق” نام دارد که پس از مرگ وی منتشر شد.
این اثر با فلسفه دکارت در مورد دوگانگی ذهن و بدن مخالفت کرد و باعث شد که او به عنوان یکی از مهمترین متفکران فلسفه غرب شناخته شود. باروخ اسپینوزا آخرین شاهکار مسلم لاتین را نوشت، شاهکاری که در آن مفاهیم تصفیه شده فلسفه قرون وسطی سرانجام علیه خودشان شده و به طور کامل از بین رفت.
فریدریش هگل در رابطه با او می گوید: “واقعیت اینجاست که اسپینوزا یک نقطه آزمایش در فلسفه مدرن است، به طوری که واقعاً می توان گفت: شما یا اسپینوزست هستید یا اصلاً فیلسوف نیستید.”
ژیل دلوز نیز به خاطر دستاوردهای فلسفی و خصوصیت اخلاقی باروخ، او را “شاهزاده فیلسوفان” نامید. وی در طراحی میکروسکوپ و لنزهای تلسکوپ با کریستیان و کنستانتین هویگنس همکاری می کرد و در دوران حیاتش مفتخر به دریافت پاداش ها، افتخارات و تدریس در بخش های معتبری شد که هیچ یک را نپذیرفت.
دوران کودکی باروخ اسپینوزا
در زندگینامه باروخ اسپینوزا آمده است که: باروخ اسپینوزا در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ در جودنبورت، آمستردام، هلند متولد شد. او دومین پسر میگل دو اسپینوزا، تاجر یهودی سفارد پرتغالی بود. مادرش آنا دبورا، همسر دوم میگل، هنگامی که باروخ تنها شش سال داشت فوت کرد.
پدر بزرگش، ابراهیم، رهبر شناخته شده جامعه یهودی بود و پدرش یک فعال در امور مدنی بشمار می رفت. اطلاعات کمی در مورد تحصیلات اولیه او وجود دارد و گفته می شود در یک گروه سنتی یهودی پرورش یافت و در مراسمی از جماعت تلمود تورات آمستردام شرکت می کرد که توسط خاخام ارشد فرهیخته و سنتی سائول لوی مورتیرا اداره می شد.
باروخ جوان، به زبان های اسپانیایی، پرتغالی، هلندی، عبری، لاتین، یونانی و آلمانی تسلط یافت. او هرگز در سطوح بالای برنامه درسی به مطالعه پیشرفته تورات نرسید و در ۱۷ سالگی پس از مرگ برادر بزرگترش، اسحاق، تحصیلات رسمی خود را قطع کرد تا در تجارت واردات خانواده شروع به کار کند.
والدین پرتغالی این فیلسوف بزرگ از جمله بسیاری از یهودیانی بودند که به اجبار به مسیحیت گرویدند؛ اما به صورت مخفیانه به یهودیت ادامه دادند. آنها پس از دستگیری، شکنجه و تفتیش عقاید در پرتغال، به آمستردام فرار کردند.
زندگی حرفه ای باروخ اسپینوزا
هنگامی که باروخ اسپینوزا ۱۸ یا ۱۹ سال داشت، به همراه برادرش به تجارت میوه های گرمسیری پرداخت. در حرفه خود با تاجران جوانی از زمینه های مختلف مذهبی ملاقات کرد، که برخی از آنها دوستان مادام العمر وی شدند.
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اسپینوزا در اوایل ۲۰ سالگی به عنوان یک بدعت گذار بالقوه توجهات را به خود جلب کرد. عقل گرایی نامی است که به جنبش فکری منسوب در قرن هفدهم گفته می شود و معمولاً با نام های رنه دکارت، لایب نیتس و اسپینوزا همراه است.
نقطه عزیمت همه عقل گرایان سوبژکتیویته است. اسپینوزا تقریبا ۲۱ سال از زندگی خود را به نوشتن و تحصیل به عنوان یک محقق خصوصی سپری کرد. او به “فلسفه بردباری و احسان” اعتقاد داشت.
در طول زندگی و پس از آن به دلیل ادعای بی خدایی مورد انتقاد قرار گرفت و به درخواست خاخام ها و همچنین روحانیت کالوینیست که از وجود یک اندیشمند آزاد در کنیسه رنجیده بودند، از آمستردام اخراج شد.
مدتی را در یک روستا گذراند، اما پس از آن به آمستردام بازگشت و چندین سال بی سر و صدا در آنجا زندگی کرد و دروس فلسفه خصوصی را آموزش داد. سپس رساله کوتاه خود را در مورد خدا، انسان و رفاه او نوشت، که در عمرش هرگز آن را منتشر نکرد.
در سال ۱۶۶۰ یا ۱۶۶۱ از آمستردام به رینزبورگ رفت و کار بر روی “اصول فلسفه” دکارت و همچنین شاهکار خود، “اخلاق” را شروع کرد. در سال ۱۶۶۳ وی به طور مختصر به آمستردام بازگشت، جایی که “اصول فلسفه” دکارت را به پایان رساند و منتشر کرد.
این تنها اثری بود که در عمر خود و با نام خود منتشر می کرد و سپس در همان سال به ووربورگ رفت. سال ۱۶۷۰ در ووربورگ رساله الهیاتی سیاسی خود را در دفاع از دولت سکولار و مشروطه و در حمایت از جان دی ویت، بازنشسته بزرگ هلند، نوشت و منتشر نمود.
در همان سال به لاهه رفت و امورات زندگی را از طریق مستمری کمی که از جان دی ویت و یکی از اقوام فوت شده اش، دریافت می کرد، می گذراند.
اخلاق
اخلاق باروخ اسپینوزا شامل پنج کتاب بوده و به طرز عجیبی، اولین مورد درباره خدا و معنای جوهر است. کتاب دوم به ذهن و دانش می پردازد. به نظر می رسد که کتاب های سوم، چهارم و پنجم به موضوعاتی که معمولاً با مباحث اخلاقی مرتبط هستند، مربوط می شود: شور و شوق، بردگی انسان از احساسات و در نهایت آزادی انسان به واسطه عقل. از این رو دغدغه اصلی رساله این است که از تجزیه و تحلیل خدا به تحقق آزادی انسان با تجزیه و تحلیل دانش و اشتیاق و تضاد آنها منتقل شود. بنابراین، برای اسپینوزا، اخلاقی که هدف زندگی را مطالعه می کند، همزمان متافیزیک، نظریه دانش و روانشناسی طبیعت انسان است.
رساله الهی سیاسی
هدف ظاهری رساله الهیات سیاسی (Theologico-Political Treatise) که در زمان خود به طور گسترده مورد اهانت قرار گرفت، نشان می دهد “آزادی فلسفه نه تنها بدون صدمه به تقوا و صلح کشورهای مشترک المنافع امکان پذیر نیست، بلکه صلح مشترک المنافع و تقوا با سرکوب این آزادی به خطر می افتد.”
نیت نهایی اسپینوزا این است که حقیقت کتاب مقدس و دین را آشکار کند و از این طریق قدرت سیاسی اعمال شده در دولت های مدرن توسط مقامات مذهبی را زیر پا بگذارد. او همچنین حداقل از یک ایده آل سیاسی از سیاست مداران سکولار و دموکراتیک دفاع می کند. این کتاب در زمان خود جز کتاب های ممنوعه بود.
زندگی شخصی باروخ اسپینوزا
باروخ سهم خود از ارث پدریش را به خواهرش منتقل کرد. آموزه های ضد الهیاتی و رادیکال وی علیه آموزه های سنتی کلیسا باعث طرد او از جامعه تلمود تورات در سال ۱۶۵۶ شد.
او همچنان انتقاد خود را از اعمال سنتی مذهبی، بدون خشونت ادامه داد و به زودی به عنوان اولین یهودی سکولار معرفی گشت. در سال ۱۶۷۰ اسپینوزا به لاهه نقل مکان نمود و در آنجا در زمینه اخلاق کار کرد، دستور زبان عبری ناتمام نوشت، رساله سیاسی خود را آغاز کرد و دو مقاله علمی نوشت.
وی همچنین شروع به تألیف ترجمه هلندی کتاب مقدس کرد که بعداً آن را از بین برد. کرسی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ به باروخ اسپینوزا پیشنهاد شد، اما او این پیشنهاد را نپذیرفت، شاید به این دلیل که احتمال می داد به نوعی آزادی اندیشه او را محدود می کنند.
باروخ در سن ۴۴ سالگی، پس از یک مبارزه طولانی مدت با بیماری ریوی (شاید سل یا سیلیکوز که با استنشاق گرد و غبار شیشه در حین آسیاب کردن لنزها تشدید می شد) در ۲۰ فوریه ۱۶۷۷ گذشت. او در حیاط کلیسای مسیحی نیو کرک در لاهه به خاک سپرده شد.
آثار باروخ اسپینوزا
- رساله دفاعیه
- رساله مختصره
- رسالهٔ در اصلاح فاهمه یا بهبود عقل
- شرح اصول فلسفهٔ دکارت
- رساله الهی سیاسی
- رساله سیاست
- کتاب اخلاق