رپورتاژ

خاطرات چابهار محاله یادم بره

آیا تا به حال به چابهار رفته‌اید؟ در هتل های چابهار اقامت داشته‌اید؟ خاطرات چابهار را از ابتدای سفرمان آغاز می‌کنم. شروع سفر ما به چابهار از اواخر اسفند بود، زمانی که با دوستانم دور هم جمع شده بودیم و درباره سفر صحبت می‌کردیم.

پیشنهادات مختلفی مطرح شد؛ کسی رفتن به قشم و هرمز را پیشنهاد داد، دیگری سفر  به سمت بوشهر را پیشنهاد کرد و دیگر دوستمان هم قاطعانه گفت که بهتر نیست قبل از سال نو به کیش برویم و برای چند روزی لذت ببریم؟

در حالی که همه این گزینه‌ها به نظر دوستان جذاب می‌رسیدند، من همیشه تمایل داشتم که چابهار را ببینم. بنابراین، نظر خودم را به اشتراک گذاشتم و بین خودمان تصمیم‌گیری کردیم. تصمیم سفر به چابهار گرفته شد.

ایران هتل آنلاین,هتل های چابهار,ایران هتل آنلاین

پیش به سوی چابهار

ما تصمیم گرفته بودیم روز آینده صبح با اولین قطاری که به زاهدان می‌رود، خودمان را از تهران به زاهدان برسانیم و به یکی از رهبران محلی چابهار که با او از گذشته آشنا بودیم، اطلاع دهیم تا ما را در چابهار ملاقات کرده و همراهیمان کند.

طول مسیر از تهران تا زاهدان، حدود ۲۴ ساعت بود. وقتی به ایستگاه راه‌آهن زاهدان رسیدیم و ساعت را بررسی کردیم، متوجه شدیم که ساعت ده صبح شنبه است. محسن در آنجا برای همراهی ما حضور داشت و حدود ۷ ساعت همراه ما شد تا وارد چابهار شویم.

گذر از زمین‌های مریخ

خاطرات چابهار از ابتدا هم اعجاب‌انگیز بود. در مسیر با محسن دربارهٔ آداب و رسوم مردم سیستان و بلوچستان، عروسی‌ها و مهمونی‌ها صحبت کردیم. زمان به سرعت می‌گذشت و زمانی که به چابهار رسیدیم، محسن به من گفت که یک اقامتگاه بومگردی برای ما رزرو کرده است تا سه شب در آنجا مهمان باشیم.

این اقامتگاه در نزدیکی خلیج گواتر واقع شده بود. یکی از زیباترین سواحلی بود که تا کنون دیده بودم و یکی از بهترین بخش‌های خاطرات چابهار ما بود. در طول مسیر رسیدن به اقامتگاه، به نظر می‌رسید که در یک سکانس علمی-تخیلی قرار داریم. محسن به من گفت: “آیا شبیه منظره‌های مریخ در فیلم‌های سینمایی نیست؟”

جاده بسیار زیبا و همچنین سکوتی عجیب در آنجا حاکم بود. در آن لحظه، همه ساکت شده بودیم و لذت می‌بردیم. بعدها درباره خاطرات چابهار از همسفرانم پرسیدم که آن موقع که وارد مسیر خلیج گواتر شدیم و آن صحنه را برای اولین بار دیدیم، چه حسی داشتند؟ تقریباً همه ما حس کردیم که با یکی از زیبا‌ترین پدیده‌ها روبه‌رو شدیم که تاکنون ندیده بودیم.

آن شب، به دلیل خستگی زیاد ما تصمیم گرفتیم برای گشتن در چابهار و دیدن جاهای جدید، صرفاً شام بخوریم و محسن به ما از خاطراتش بگوید.

جواب محسن برای ما این بود که بهتر است بخوابیم و یکم استراحت کنیم تا در روز بعد پرانرژی باشیم و خلیج گواتر را با نشاط بگردیم. قبول کردیم. برای شام قابلی پلو خوردیم که یکی از غذاهای محلی آنجا به شمار می‌رود و بسیار لذیذ است.

ایران هتل آنلاین,هتل های چابهار,ایران هتل آنلاین

تماشای خلیج گواتر در خاطرات چابهار

صبح فردا با بوی نان محلی آن منطقه بیدار شدیم. میزبان ما نان محلی پخته و صبحانه خوشمزه‌ای درست کرده بود. به همراه مربا و نان محلی از صبحانه لذت بردیم.

در همین حال، محسن به ما پیوست و گفت که عجله کنیم چون دیر شده است. با عجله آماده شدیم و محسن موزیک بومی سیستان و بلوچستان را در ماشین پخش کرد. در طول مسیر سعی کردیم با موزیک همخوانی کنیم.

بالاخره به مقصد رسیدیم. خلیجی که می‌خواستیم ببینیم، همینجا بود. خلیج گواتر چابهار، انتهای جاده‌های ایران. دریایی متفاوت نسبت به همه دریاهایی که تاکنون دیده بودیم. صخره‌ها، موج‌شکن‌ها و آب‌فشان‌هایی که در جایی دیگر دیده نمی‌شد.

محسن به سمت ما برگشت و گفت: ” این صخره‌ها را می‌بینید؟ اگر جلوتر برویم، ارتفاع آن‌ها تا پنج متر می‌رسد. شکل غیرعادی که موج دریا به آنها بخشیده، بسیار جذاب است.” آن روز تا بعد از غروب در آنجا ماندیم و حتی ناهار را نیز در همین خلیج خوردیم. هیچکدام از ما نمی‌خواستیم از آنجا خارج شویم و این خلیج زیبا را ترک کنیم.

هنگامی که غروب شد، به بازارچه خلیج سر زدیم. دختران بلوچی دستبند موردعلاقه خود را می‌ساختند و پسران مروارید و صدف‌ها را به فروش می‌رساندند. محسن می‌گفت که زبان مردم این منطقه کمی متفاوت است.

زبانی که مردم بومی اینجا صحبت می‌کنند، شبیه به زبان پاکستانی است. اما اگر خوب جستجو کنید، می‌توانید کسی را پیدا کنید که می‌تواند فارسی نیز صحبت کند.

برگشتیم به اقامتگاه تا به شب نخورده باشیم. میان خاطرات چابهار در طول مسیری که تا اقامتگاه طی کرده بودیم، از زیبایی این مسیر، زنانی که با لباس‌های رنگارنگ دیدیم، بچه‌هایی که دستبند و پابند درست می‌کردند، شگفت‌زده شده بودیم.

محسن به دیدن این همه زیبایی عادت کرده بود؛ اما ما چهار نفر واقعاً تعجب کردیم. از همه مهم‌تر در میان ماجراجویی‌هایمان متعجب از این بودیم که چرا هیچگاه کسی به ما خبر نداده بود که چنین جای زیبایی در ایران وجود دارد و ما هیچوقت به آنجا نرفتیم.

شب را در کنار آتش گذراندیم. یکی از دوستان محسن آمد و برایمان موسیقی محلی اجرا کرد. شام خوردیم و خوابیدیم؛ زیرا فردا برنامه بازدید از ساحل درک بود و تا درک فاصله بسیاری داشتیم.

ایران هتل آنلاین,هتل های چابهار,ایران هتل آنلاین

بازدید از روستای زیبای درک

صبح روز بعد زودتر از دیروز بیدار شدیم. خوش شانس بودیم که این‌بار ببینیم چگونه این نان خوشمزه درست می‌شود و چقدر طول می‌کشد تا آماده شود. پس از صبحانه، در ماشین محسن نشستیم و دانستیم که چهار پنج ساعت در مسیر خواهیم بود و باید خودمان را آماده کنیم.

پنج ساعت و نیم طول کشید تا به روستای درک برسیم. چیزی که در نگاه اول توجه‌مان را به خودش جلب کرد، تعداد زیاد درختان نخل این روستا بود. هرگز این تعداد درخت نخل را از نزدیک ندیده بودیم. پس از گذر از تپه‌های ماسه‌ای و کویر، دریا را دیدیم. پاک‌ترین و تمیزترین دریایی که تاکنون دیده بودیم.

به یکی از بچه‌ها نگاه کردم و گفتم: “یادت هست که می‌خواستی به کیش بروی و موج‌سواری کنی؟ اینجا هم می‌توانی از موج‌سواری لذت ببری”

در حال صحبت بودیم که محسن به ما گفت: “نظر شما درباره قایق‌سواری در بکرترین ساحل و دریای ایران چیست؟” همه با خوشحالی تایید کردیم. در آن لحظه به خودم قول دادم حتما یک روز به اینجا برگردم و از مربی‌ها موج‌سواری یاد بگیرم و به آرزوی دیرینه خودم برسم.

نیم ساعتی با قایق روی آب بودیم. وقتی بنا شد که به ساحل برگردیم، هیچکدام از ما نمی‌خواست این آرامش و حس خوب را از دست بدهد و با تأسف از قایق پیاده شدیم. کنار درخت‌های نخل ساحل درک ایستادیم، عکس دسته‌جمعی گرفتیم و آن‌جا را ترک کردیم.

جنگل حرا

مقصد بعدی ما، جنگل حرا بود. من همیشه دوست داشتم به جنگل بروم. حال که این فرصت پیش آمده بود، بسیار خوشحال بودم. در مورد زیبایی جنگل حرا بسیار شنیده بودیم، اما وقتی وارد جنگل شدیم، حیرت‌زده شدیم. جنگلی که میان آب و در مجاورت خلیج قرار داشت.

درختچه‌های کوتاه‌قد این جنگل که هنگام مد دریا به زیر آب فرو می‌روند و دوباره به حالت عادی خود باز می‌گردند، بسیار شگفت‌انگیز هستند. در تالاب‌های این جنگل حلزون و میگو دیدیم و با تعجب از آن‌ها عکس گرفتیم.

دیدن پرندگانی همچون مرغ ماهی‌خوار، فلامینگو، پلیکان، عقاب، لک‌لک و آبزیانی همچون مار دریایی، خرچنگ، صدف کلینگ، شیلو و انواع مختلف قورباغه، ما را شگفت زده کرد.

ایران هتل آنلاین,هتل های چابهار,ایران هتل آنلاین

تالاب زیبای لیپار، الماسی در میان خاطرات چابهار ما

پس از ترک روستای درک چابهار، رانندگی کردیم تا به سمت تالاب صورتی لیپار برویم. این بود آخرین مکانی که ما آن را بازدید کردیم، زیرا فردا می‌بایست به زاهدان بر می‌گشتیم و از آنجا به تهران می‌رفتیم.

تالاب صورتی لیپار جذاب‌ترین تالابی است که می‌توانید آن را ببینید و چه بسا مانند دیگر مکان‌های آنجا، باعث شود هرگز خاطرات چابهار را فراموش نکنید. محسن می‌گفت که پلانکتون‌های گیاهی قرمز این تالاب باعث شده‌اند که رنگ آن، قرمز و صورتی باشد و این یک جاذبه گردشگری فوق‌العاده بود.

بعد از گشت‌وگذار در چابهار و چشیدن غذای محلی به نام تباهگ، برگشتیم به اقامتگاه و شب را در آنجا سپری کردیم. صبح روز بعد ساعت پنج به سمت زاهدان حرکت کردیم؛ زیرا قطار ساعت ۱، از زاهدان به تهران منتظرمان بود. این انتهای خاطرات چابهار بود و هیچ یک از ما خوشحال نبود؛ زیرا این سفر خیلی کوتاه بود و ما نتوانستیم به جاذبه‌های دیگر چابهار برویم.

سخن پایانی

خاطرات چابهار هرگز از خاطر ما نمی‌رود؛ زیرا مکان‌های دیدنی این شهر به شدت زیبا بود. غذاهای محلی که خوردیم و مکان‌هایی که از آنها دیدن کردیم، همگی در کنار هم خاطرات چابهار را در ذهن ما ثبت کردند تا برای دیگران تعریف کنیم. چابهار، شهر شگفتی‌ها، با جاذبه‌هایی مانند روستای درک، تالاب لیپار، جنگل حرا و زمین‌های مریخی که ذهنیت شما از این شهر را تغییر خواهند داد.

اگر شما هم به مانند بخش آغازین داستان ما، در جستجوی مکانی جذاب برای سفر هستید و قصد دارید به شهری نو بروید که شما را شگفت‌زده کند، بهتر است شما هم بخشی به نام خاطرات چابهار در ذهنتان ثبت کنید.

اگه دنبال یه سایت خوب برای خرید فالوور واقعی میگردی؟ اگه میخوای با خرید لایک به اکسپلورر اینستاگرام راه پیدا کنی؟ حتما یه سری به سایت دیجی فالوور بزن

خرید فالوور ایرانی اینستاگرام 100K با 25% تخفیف خرید تیک آبی اینستاگرام خرید فالوور ایرانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا