بیوگرافی ایمانوئل کانت (زندگینامه بزرگان)
سرگذشت اکثر فیلسوفان نشان می دهد که زندگی هایشان آنطورها هم بی فراز و نشیب نبوده است. افلاطون قرار بوده که به عنوان برده فروخته شود، دکارت در یک سفر مجبور شد که از خودش مسلحانه دفاع کند، اما زندگی ایمانوئل کانتِ مجرد و سخت کوش از آن خوش شانس ها و شاید هم بد شانس ها بوده است که از نظر یکنواختی مثال زدنی است! ما در این مقاله قصد داریم تا به زندگی نامه ایمانوئل کانت این فیلسوف بزرگ بپردازیم با ما همراه باشید.
عکس ایمانوئل کانت
ایمانوئل کانت کیست؟ ایمانوئل کانت در آوریل ۱۷۲۴ در خانواده ای با ۹ فرزند و در سواحل دریای بالتیک در آلمان شرقی (که هرگز هم آنجا را ترک نکرد) زاده شد، ایمانوئل فرزند چهارم این خانوده بود، خانواده ی او بسیار مذهبی بودند و باورهای آنان تاثیر زیادی بر شکل گیری فلسفله در ذهن او داشت.
دوران کودکی ایمانوئل کانت
ایمانوئل کانت در سن ۸ سالگی به اصرار پدرش به عنوان دستیار کشیک مدرسه کونیگزبرگ انتخاب شد، پدر ایمانوئل یک زین ساز بود و اوضاع مالی چندان خوبی نداشتند ایمانوئل دوران کودکی و نوجوانی سختی را گذراند اما او از این ناخوشایندی های زندگی یک نیروی محرک قوی و مثبت ساخت او نه تنها خشمگین یا غمگین نشد و یا در فکر انتقام نرفت بلکه درس هایی سرشار از بلوغ فکری گرفت و برای ما به یادگار گذاشت.
ایمانوئل همیشه در مورد مادرش می گفت: هیچ وقت نمی توانم مادرم را فراموش کنم او نخستین بذرهای خوبی را در من کاشت و قلب من را به روی انسانیت و طبیعت باز کرد و همین ها اندیشه ی من را بزرگ و بیدار کرد، چیزهایی که من از او آموختم تاثیرات بزرگی روی زندگی اکنونم داشته است.
شخصیت ایمانوئل کانت
ایمانوئل زندگی شخصی اش را از محدوده سیاست و دایره های بزرگ اجتماعی بیرون کشید و فارغ از غوغای جهان در عالم تفکر و شناخت به سر برد. شاید فکر کنید که فعالیت های او محدود بوده اند اما سخت در اشتباهید! اتفاقا ایمانوئل کانت زندگی فوق العاده پر کار و همچنین منظمی داشت.
از نظم های سبک زندگی او می توان به پیاده روی های روزانه سر ساعت معین و برنامه ریزی شده نام برد. ایمانوئل در میان مردم کونیزبرگ با نام “ساعت” معروف بوده است، خودش نیز یک بار اعتراف کرده است که حتی در اوج تنگدستی و نداری ساعت آخرین چیزی بوده است که به فروختن آن فکر می کرده است. شخصی به نام “فون هیپل” که از نزدیکان کانت هم بوده است با اقتباس از این موضوع زندگی ایمانوئل یک نمایش کمدی با عنوان “مردی با ساعت مچی” را ساخته است.
ایمانوئل به خدمتکارش گفته بوده که نگذارد که شب را بیش از اندازه بخوابد و هیچ گذشتی هم از این بابت نکند. برای همین هم خدمتکار معمولا نصفه شبها با فریاد” وقتش است، وقتش است” او را از خواب بیدار می کرد.
ایمانوئل کانت درباره گردش روزانه اش هم قواعد و آداب خاصش داشت طوری که می گویند فقط دو چیز دراین امر اختلال ایجاد کرد: اول مطالعه “امیل” روسو در سال ۱۷۹۲و بعدی “اعلام انقلاب فرانسه” در ۱۷۸۹ بوده است. بدون اغراق فقط یک زندگی هدفمند می تواند اینگونه منظم برنامه ریزی شود.
هرچند که او شخصیتی آرام و صبور داشت اما یادتان باشد هیچ وقت آرامش و سکوتِ یک فیلسوف را برهم نزنید. او یکبار از زندانیانی که مجاور خانه اش بودند بخاطر خواندن آواز دسته جمعی شکایت می کند.
دغدغه های گوناگون ایمانوئل کانت
کانت وسواس خاصی بر روی زمان زندگی اش داشت، او همواره اصولی را با عنوان هنرش دنبال می کرد و شعارش هم “دراز کردن مدت زندگی و لذت بردن از آن” بوده است. از دل مشغولی های ایمانوئل کانت، پیر شدن بود. او فهرستی از مسن ترین آدمهای شهر کونیگزبرگ داشت و خودش را بابت پیش رفتن طبق لیست تشویق می کرد. ایمانوئل بسیار لاغر و ضعیف بود و تاکید داشت که عمر درازش را به همراه نظم مثال زدنی اش از چنگال طبیعت بیرون کشیده است.
او عمر طولانی را هنر خودش می دانست و می گفت: حفظ تعادل با تمام خطراتی که در معرض شان قرار دارید و ضربه هایی که در زندگی می خورید شاهکار است! سلامتی یکی از بزرگ ترین دل مشغولی های کانت بود و همیشه توجه ویژه ای به کشف در دنیای پزشکی داشت. او صادقانه ترس هایش در مورد سلامتی اش ابراز می کرد و علت آن را قفسه سینه پهن و کم ارتفاعش می دانست که برای قلب و ریه ها جای اندکی برای حرکت می گذارد.
ایمانوئل می دانست این نگرانی باعث ابتکارجدیدی در رابطه با بند جوراب می شود، در آن دوره مردان جوراب های ابریشمی بلندی می پوشیدند و با بند جورابی که روبان دارد آنها را محکم می کردند، کانت می ترسید که بند جوراب اختلالی در جریان خون ایجاد کند برای همین وسیله ای درست کرد که یکی از وقایه نگارانش آن را اینطور توصیف کرد: “در کپسولی که به یک ساعت جیبی (اما کوچکتر) شباهت داشت، جعبه کوچکی متصل به یک ریسمان کش دار با نیروی کشش متغیر قرار گرفته بود و قلاب هایی، آن را به دو طرف جوراب متصل می کرد!”.
اخلاق ایمانوئل کانت
با توصیفاتی که از ایمانوئل کانت شد او همواره مردی خشک و زاهدانه تصور شد، اما باید گفت که اینطور نبوده است و همیشه بر سر سفره اش چند میهمان داشت و بسیار مهمان نواز و مهربان بود که نشان می داد او از همنشینی و هم صحبتی لذت می برده است.
ایمانوئل کانت با غذاهای زیادی آشنا بود و از خوراک خوب تمجید می کرد و یک دوره ای تصمیم داشته که کتابی با عنوان “نقد هنر آشپزی” بنویسد.
برنامه غذا خوردن هم مثل کارهای دیگر زندگی کانت روی نظم ثابتی بود، تعداد مهمانانش که البته همه مرد بودند بین سه تا نه نفر قابل تغییر بود چراکه او اعتقاد داشت، این تعداد نباید از تعداد الهه های رحمت کمتر و از تعداد الهه های ادبیات بیشتر باشد. او همیشه معتقد بود که هیچ موقعیتی بهتر از زمان صرف غذا با دوستان برای لذت و همراهی و فهم متقابل و مستمر وجود ندارد.
کانت عقیده داشت که اگر ما در زندگی پیشرفتی می کنیم و اگر این پیشرفت روی خوش برخوردی با دوستان مان تاثیر نگذارد؛ پیشرفت مان به هیچ دردی نمی خورد. ایمانوئل غذا خوردن با دیگران را نوعی تذهیب اخلاقی می دانست و فکر می کرد غذا خوردن در تنهایی باعث سردرگم شدنِ انسان در میان افکارش می شود و پرکاری مغز از نیروی معده برای هضم می کاهد. اما برعکس در هنگام گردش و راهپیمایی باید تنها بود چرا که در شرایط راه رفتن، حرف زدن و بار کردن دهان باعث تنفس هوای سر می شود و در نتیجه روماتیسم آفرین می شود.
رابطه و ازدواج
ایمانوئل کانت همانطور که گفته شد به درازی عمرش علاقه ی زیادی داشت و برای رسیدن به این هدف باور داشت که مردان مجرد بیشتر از مردان دیگر عمر می کنند. ایمانوئل کانت دوباره تصمیم به ازدواج گرفت اما ازاین کار منصرف شد و گفت: “زمانی که می توانستم به زنی نیاز داشته باشم، نمی توانستم خرجش را بدهم و وقتی که از عهده ی این کار بر می آمدم دیگر احتیاجی به آن نداشتم!”
تدریس خصوصی و حرفه ای
ایمانوئل کانت هم مثل اکثر متفکرانِ هم عصرش زندگی اش را از طریق تدریس خصوصی اداره می کرد، بعد از چندسال تدریس خصوصی استاد فلسفه در دانشگاه آلمان شد و برای همین از نخستین فیلسوفانی است که او را “فیلسوف حرفه ای” می نامند.
فضای فکری ایمانوئل کانت اورا به تفکر درباره تاریخ فلسفه و اندیشه کشاند و به او این فرصت را داد که نه تنها نسبت به آثار فیلسوفان دوران باستان بلکه هم نسل های خودش مثل :”دکارت، اسپینوزا، لاک، هابز، روسو و هیوم” شناخت پیدا کند و آثارشان را تحلیل کند.
این تجزیه و تحلیل هم عصرانش به او این فرصت را داد که برداشت های آنها را کامل کند و اگر اشتباهی در نظریاتشان وجود دارد آن را تصحیح و تکمیل کند. کانت بعنوان یک استاد دانشگاه موضوعات زیادی را ازجمله فیزیک، ریاضی، فلسفه، تئولوژی طبیعی، ستاره شناسی و انسان شناسی را تدریس می کرد و جلسات سخنرانی های او همیشه با استقبال زیادی روبرو می شد.
هردر، یکی از فیلسوفان آلمانی و کسی که بارها در جلسات کانت شرکت می کرد در وصف ایمانوئل نوشته است:
” او شادابی جوانان را داشت و برای من سوال است که چگونه در سالمندی هم این نشاط را حفظ کرده است. او چهره ای گشاده رو داشت و پر از فکرهای مثبت بود، حرفهایش همیشه عاری از بی فکری بود و همواره نکته سنجانه و فکورانه سخن می گفت.”
موضوعی نبود که کانت از اشتیاق برای دانستنش نداشته باشد. درمورد اینکه دوست داشت مسائل را روشنگری کند و به شناخت و درک انسانها کمک کند هیچ احساسی نسبت به شهرت جویی نداشت. او به دیگران جرئت فکر کردن یاد می داد و هیچ وقت نمی خواست که عقایدش را برکسی تحمیل کند. “این مرد که من با سپاس و احترام بسیار از او نام می برم ایمانوئل کانت است. مردی که تصویر مهربانش را پیش روی خود دارم”.
مرگ و پس از مرگ
زندگی نویسنده “نقد عقل محض” بخاطر یکنواختی وسواس گونه و پرهیزگاری اش می تواند دستمایه ی تخیل قرار گیرد و مبدل به افسانه شود!
چندماه قبل از مرگش سه نفر از مریدان و منشی هایش به نام های “بوروسکی”، “جاشمن” و “وازیانسکی” با مهربانی به سراغ او رفتند و حرفهای بی نظیر از روایتهای زندگی استاد شان گفتند که کمی شبیه به افسانه ها بود و “توماس دو کنسی” برای نقاشی تابلوی “آخرین روزهای امانوئل کانت” (۱۸۲۷) آزادانه از حرفهای آنها الهام گرفت و حتی افت جسمی و احتضار این فیلسوف را نقاشی کرد.
بعد از آن شاعری به نام “هاینریش هاینه”، با توجه به این شواهد در شعرش یک تصویر طنز آمیز از ایمانوئل کانت تجسم می کند و او را “روبسپیر” فلسفه می نامد. او به این نتیجه می رسد که این فیلسوف، سرانجام دچار هراس شده، تا به جایی که خداوندی را که در “نقد عقل محض” معدوم شده بود، با حرکت یک چوبدستی جادویی، دوباره زنده می کند!
ایمانوئل کانت آخرین درس رسمی خود را در سال ۱۷۹۶ داد و در آن زمان توانایی ذهنی او رو به کاستی گذارده و می توان گفت که افسردگی، جانشین نشاط سابق او شده بود. او در آخرین سالهای عمرش، هیچ حضور ذهنی از توانایی شناخت دوستان قدیمی و حتی توان به پایان بردن جملات ساده را نداشت. و در انتها ایمانوئل کانت در دوازدهم فوریه ۱۸۰۴ میلادی درگذشت.
در مراسم خاکسپاری وی، مردم شهرهای مختلف آلمان گرد آمدند تا به این استاد بزرگ و فیلسوفی دانا ادای احترام کنند. ایمانوئل کانت تأثیرات بزرگی از خود گذاشت؛ تا جایی که می توان گفت تمام آثار ادبی و فلسفی دوره های بعدی به گونه ای تحت تأثیر اندیشه های او به وجود آمدند.
گزیده ای ازسخنان ایمانوئل کانت
- شاعری، والاترین هنرها است.
- هرگز با دیگران مثل ابزار کار رفتار نکنید، بلکه آنان را چون غایت و هدف بشمارید.
- دو چیز در من شگفتی و ستایش همیشگی بر می انگیزد، آسمان پر ستاره بالای سرم و حکم اخلاقی درونم.
- شیرین ترین نتیجه ی دقت و نظم، پیروزی است.
- خدا را باور کنید، برای اینکه به چنین باوری محتاجید.
- اخلاق باید بر هنر حکومت کند. ایمانوئل کانت.
- آنچنان رفتار کن که رفتار تو بتواند به صورت قانون کلی درآید.